مجموع نظرات: ۰
شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۹
۰ نفر

«خس بی‌سروپا» تحفه حمید حسام، نویسنده توانای همدانی از سفر به کربلا است؛ سفری که هنرمندانه اهل‌دل را با خود همراه کرده و با زمزمه خاطرات هم‌رزمی و هم‌سنگری با رفقای شفیق جبهه خستگی از تن و جان هم‌سفرانش می‌تکاند، رفقایی که سفر به کربلا در اربعین آرزویشان بود.

خس بی‌سروپا

به گزارش همشهری‌آنلاین به نقل از ایرنا، قرار بعدی من با دو همسفر پیاده‌روی اربعین زیر عمود (تیر) شماره ۱۰۳ است. فکر می‌کنم که کوله‌ام خیلی سنگین است که زنی عرب از کنارمان رد می‌شود؛ کودک خود را توی ظرف پلاستیکی میوه گذاشته و با طناب می‌کشد.

خجالت می‌کشم و کوله‌پشتی‌ام را روی دوش می‌اندازم. کوله‌پشتی من و محمود، بیشتر بالاپوش برای شب سرد پیش روست؛ اما کوله‌پشتی طالبی مخزن‌الاسرار دعاست.

او باتجربه چند سفر، کوله‌اش را پر از کتابچه‌های کوچک کرده است و می‌گوید: «در مسیر پیمودن راه نجف تا کربلا هیچ خوراک روحی بهتر از این ادعیه نیست».

وقت حرکت دست به مخزن‌الاسرار می‌برم و چشم می‌بندم و نیت می‌کنم که خدایا به نیابت از شهید «حسن ترک» دعایی که یاد او را در خاطرم تازه کند، نصیبم کن.

زیارت جامعه کبیره به دستم می‌رسد بهت و هیجان و شوق باهم زیرپوستم می‌دود. یکی از سفارش‌های آن عارف بصیر خواندن زیارت جامعه کبیره بود. سرم را روی کتاب می‌برم و گام برمی‌دارم و از هم‌سفران جدا می‌شوم.

دعا خواندن حین راه رفتن از نقطه رهایی نجف و از دامان علی (ع) به مقصد کربلا، خانه دل را از غبار گذشته‌های پلشت پاک می‌کند و نم‌نم اشک مثل باران، آیینه دل را می‌شوید.

به عمود ۱۰۳ نزدیک می‌شوم؛ چشم از آخرین کلمات جامعه کبیره برمی‌دارم و به دنیای بزرگی باز می‌کنم که اطرافم را گرفته است.

از همه ملیت‌ها و قومیت‌ها آمده‌اند؛ گروهی یا فردی، از لبنان، سوریه، پاکستان، هند، آسیای دور تا انگلیس و سوئد و آن‌سوی اقیانوس از کانادا و همه این‌ها را با پرچم‌هایشان که به دست گرفته‌اند یا به کوله‌هایشان بسته‌اند، می‌شود احصا کرد.

اینجا جاده نجف به کربلا در این دو، سه شب ثقل کره خاک است و قرار است بزرگ‌ترین اجتماع تاریخ، در این مسیر رقم بخورد. همه پرچم‌ها، ملیت‌ها و زبان‌ها، با تعدد و تنوعشان، زیر یک پرچم‌اند.

پرچمی که دست یک شیعه لبنانی است و میان نسیم می‌چرخد و چشم‌نوازی می‌کند پرچم سبزی که روی آن با خط سرخ نوشته‌شده است: «کُلنا عباسُک یا زینب».

به‌غیراز مسیر آسفالت اتوبان نجف به کربلا، خیل عظیم مردم از دو مسیر خاکی موازی این جاده به سمت کربلا روانه‌اند وعده‌ای هم از روستاهای مجاور جاده و از داخل نخلستان‌ها درحرکت‌اند که دور از چشم ما هستند.

هر چه باشند و هر که باشند، در این محشر عظیم گم نمی‌شوند؛ چراکه اینجا هر کس با حسین پیدا می‌شود.

به عمود ۱۰۳ می‌رسم و توی دفترم می‌نویسم: «اللهُمَ ثبت اقدامنا علی مَحَبه الحسین ع».

مؤذنی با لهجه فصیح عربی اذان می‌دهد. روندگان میلیونی هرکدام کنار موکبی یا زیر خیمه‌ای می‌ایستند. صف‌های طویل دستشویی، نگرانم می‌کند که به نماز جماعت می‌رسیم یا نه؟

اما کاربلد ما که این راه را به‌دفعات رفته، خانه‌ای گلی را در حاشیه نخلستان‌ها و دور از جاده نشان می‌دهد که خلوت‌تر است: «برویم آنجا».

از بخت ما آنجا نه به‌اندازه کنار جاده، اما شلوغ است و صف انتظار فرصت خوبی برای هم‌زبانی است.

 با یک عرب کویتی دم خور می‌شوم؛ جوانی سبزه گون و قدبلند با یک دشداشه سفید مثل برف که ضمن مصاحبت، گوشه چشمی نگران به دستشویی دارد و تعریف می‌کند از کویت و شیخ آنجا و از وضعیت شیعیان.

 من می‌گویم ما ایرانی‌ها وقتی به شوخی می‌خواهیم سربه‌سر کسی بگذاریم و برای دنیای او کامیابی بخواهیم می‌گوییم: «خدایت بِره کویت! » می‌گوید: «این اصطلاح را از شیعیان ایرانی‌الاصل کویت شنیده است».

به‌صف نماز می‌رسیم، نماز پشت سر کسی که نمی‌دانم کیست.

بعد از نماز نوبت مشت‌ومال می‌شود. بخواهی یا نخواهی اگر پا دراز کرده باشی، میهمان پنجه‌های قوی عراقی‌ها می‌شوی که دست‌هایشان دور مچ پاهایت گره می‌خورد.

خستگی و گرفتگی عضله را با قوی‌پنجگی از تن می‌تکاند و این مهربانی به‌قدری زیرپوستی و بی‌غل غش است که اگر یادت برود که برای چه به این راه آمده‌ای همان‌جا پلک‌هایت را می‌بندی و تا غروب می‌خوابی.

به راه می‌افتیم طالبی می‌گوید: «قرار بعدی زیر عمود ۲۰۳» و این عدد برای من و همه‌کسانی که در سال‌های جنگ تحمیلی کار دیده‌بانی می‌کردند، یادآور قبضه‌های توپ سنگین ۲۰۳ میلی‌متری است که وقتی به زمین می‌خورد، زمین می‌شکافت و زلزله می‌شد.

ادامه این سفرنامه شیرین را در کتاب «خس بی‌سروپا» بخوانید و با حمید حسام تا کربلا هم‌سفر شوید.

این کتاب سال ۱۳۹۵ با شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه توسط حوزه هنری همدان در انتشارات سوره مهر چاپ شد.

در انتهای این کتاب عکس‌هایی از پیاده‌روی اربعین گنجانده‌شده که این سفرنامه را خواندنی‌تر کرده است؛ صحنه‌هایی که از لنز دوربین ۲ عکاس همدانی به نامه‌ای پوریا پاکیزه و بهزاد علی پور عبور کرده و در «خس بی‌سروپا» ماندگار شده است.

کد خبر 509499

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار همدان

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha